هوالنور :)

یعنی از صبح تا حالا درگیر نوشتن یه جزوه ی مسخره ی شیمی دارویی ئم. این جناب استاد این دفعه ای انقدر که قید میگه اصل جمله ش رو یادش میره و باید همش حدس بزنی که الان حرف حساب این قسمت چی بود:|

اصلا به حدی میخواستم غر بزنم و گریه کنم سر درس دادن این موجود که خدا میدونه ولی بالاخره تموم شد [ به کمک اینترنت و جزوه های سال های قبل و عکسایی که قاچاقی از پاورش گرفته بودم و کتاب و .یعنی به عمرم انقدر دانشجووارانه درس نخونده بودم ???? ]و چه قدر خوشحال شدم وقتی تموم شد:)) فقط باید پاکنویسش کنم دیگه.

+ درگیر امتحانای میانترمم در نتیجه کمتر میام ولی بعدش که اومدم میام و به همتون سر میزنم. یادم نمیره :))

+کتاب سه دختر حوا رو تموم کردم چند روز پیش بالاخره!:) توضیحات و معرفی کاملش رو توی کانال تلگرام [loveisnotcrime2@] گذاشتم دیگه اینجا فعلا حالش نیست دوباره بنویسم

اینجا یه سری حرفای دیگه راجع به کتاب میزنم که شاید یکم اسپویل طور باشه:دی

 اولای کتاب خیلی جذاب نبود ، هر چی به وسط داستان میرسیدیم جذاب تر میشد و با شخصیت مرموز پروفسور آزور :* به شخصه من یکی کنجکاو تر شدم که ادامه ی داستان رو بدونم. ولی دوباره آخر های داستان به نظرم ضعیف شد.

به طور کلی کتاب خوبی بود. و از اون چند تا تیکه ای که قبلا از متن کتاب گذاشتم تو کانال هم میشه فهمید که بعضی از قسمتاش چه قدر مورد علاقم بود و باهاش هم ذات پنداری کردم. در شرایط مختلف خودم رو توی آدم های مختلف داستان میدیدم و باهاشون هم عقیده میشدم .

به نظرم اگر که با نوشته های الیف شافاک میتونین ارتباط برقرار کنین گزینه ی خوب و مناسبی ئه. و به هنگام خوندنش بیشتر از حد کفایت حتی ازش لذت بردم و هیجان داشتم براش:**

اما این رو هم از الان بگم که کتابی نبود که بگم عآلی و معرکه بود. شایدم ایراد از انتظارات من از کتاب بود اما به نظرم نتونست اونقدر که سوال ایجاد میکرد جواب بده بهشون[و شاید هم قصد کتاب گشتن ما توی ذهن خودمون و پیدا کردن سوال هامون باشه نه جواب دادن بهشون. البته این اصلا ربطی به نصفه بودن داستان و اینا نداره داستان مشخصه سوالا راجع به یک سری مفاهیم ایجاد میشن تو ذهن شما] و نتونست اونقدر که پروفسور آزور رو زیبا و مرموز توصیف کرده بود از نظر من همونقدر هم شخصیت جذابی براش به تفسیر بکشه [و شاید هم اون سکانس هایی که بود جذاب بود اما خیلی نپرداخته شده بود بهش، شاید تمام این ایراداتی که میگیرم برای اینه که دلم میخواست بیشتر آزور رو بشناسم، و شاید دلم نمیخواست انقدر خودخواه باشه، و شاید تقصیر تخیل خودمه که قبل از این که خود آزور وارد داستان بشه و فقط توصیفاتش بود عاشقش شدم و ازش انتظار معجزه داشتم، انتظار خدا، شاید این وجه تشابه من و پری داستان باشه] و انتظار دیگه ئم این بود که پری حداقل بعد از این همه تردید و دو دلی، بالاخره تصمیم ش رو بگیره. تصمیم شو بفهمیم و بیشتر به شخصیت عدنان پرداخته شه. نمیدونم حالا اینا نقد های من به کتابه یا انتظارات اشتباه من از کتاب :)

ولی به طور کلی بعد از تمام تمام این حرف ها هنوز میگم میتونه کتاب خوبی باشه و حرف های واقعا خوبی میزنه بعضی جاهاش، کمک میکنه بدون تعصب به دیده ها و عقاید مختلف نگاه کنین. حالا دیگه بعد از تمام این حرف ها انتخاب با شماست:))

کتاب ,داستان ,شاید ,آزور ,تمام ,باشه ,نتونست اونقدر ,کتاب خوبی ,پروفسور آزور منبع

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

behtarin-ir کسب و کار اینترنتی و بازاریابی اینترنتی gta 5 همکاری در فروش - گامی به سوی ثروت آفرینی